جدول جو
جدول جو

معنی فلج کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فلج کردن(دَ کَ / کِ دَ)
دستگاهی را از کار انداختن. کاری را خواباندن و به آن ادامه ندادن
لغت نامه دهخدا
فلج کردن
يشلّ
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فلج کردن
Paralyze
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فلج کردن
paralyser
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فلج کردن
麻痺させる
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فلج کردن
verlammen
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
فلج کردن
парализовать
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به روسی
فلج کردن
lähmen
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
فلج کردن
paraliżować
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
فلج کردن
паралізувати
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فلج کردن
paralizar
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فلج کردن
paralizzare
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فلج کردن
लकवा मारना
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به هندی
فلج کردن
felç etmek
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فلج کردن
melumpuhkan
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فلج کردن
마비시키다
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
فلج کردن
לשתק
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به عبری
فلج کردن
使瘫痪
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به چینی
فلج کردن
مفلوج کرنا
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به اردو
فلج کردن
পক্ষাঘাত করা
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
فلج کردن
ทำให้เป็นอัมพาต
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
فلج کردن
paralisar
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فلج کردن
kupooza
تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُ مَ / مِ خوَرْ / خُرْ دَ)
ستیزه کردن. لجاج کردن. لجاجت کردن. ستهیدن. رجوع به لج و لجاج شود:
او (مؤذن بدآواز) ستیزه کرد و لج بی احتراز
گفت در کافرستان بانگ نماز.
مولوی.
هر چه میگفت لله لج میکرد
دهنش را به لله کج میکرد.
ایرج میرزا
لغت نامه دهخدا
تصویری از جلب کردن
تصویر جلب کردن
کشانیدن، آوردن: (او را بمحکمه جلب کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رله کردن
تصویر رله کردن
باز پخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درج کردن
تصویر درج کردن
گنجاندن جا دادن گنجانیدن و نوشتن مطلبی در کتاب رساله و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلع کردن
تصویر بلع کردن
اوباردن بنگشتن ناجویده فرو بردن بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ستهیدن لجاج کردن ستهیدن: هر چه میگفت لله لج میکرد دهنش را به لله کج میکرد. (ایرج میرزا لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلع کردن
تصویر خلع کردن
برکنار کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلق کردن
تصویر خلق کردن
آفرینش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طلب کردن
تصویر طلب کردن
خواستن، یوزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرض کردن
تصویر فرض کردن
انگاشتن، پنداشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جلب کردن
تصویر جلب کردن
واکشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلف کردن
تصویر تلف کردن
هدر دادن
فرهنگ واژه فارسی سره